من سالهاست شعر نفس میکشم. گاه تند و گاه آهسته. اما همیشه بیقرار شعر بودهام. هرشب کسی به زبان شعر من را صدا میزند و احساس میکنم روحم به شکل واژهای بیصدا سرگردان میشود.ساکن نیشابورم و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را هم در دانشگاه فردوسی مشهد تمام کردهام.همین, ...ادامه مطلب
درود تنها خواستم سبك تازه اي را امتحان كنم... فقط همين... /**/ بعد از تو، من واگويه مي كردم با شاعران پير قرن هفت هر لحظه از چشم تو درمانديم تاريخ شعر از دستمان دررفت * ديوان به ديوان شاعرت بوديم هر شعر با نام تو شد آغاز با عشق تو آوازه مان پيچيد من، مولوي و سعدي شيراز... * لبخندهايت نقطه ي اوجي در مدحيات كهنه ي دربار درياي نوري پشت چشمت كرد روياي هر محمود را آوار * در شهرهاي عشق پيچيده تو شاخص اشعار زنداني در بيت هاي داغ شهرآشوب تو اضطراب سعد سلماني * بشكن تمام سبكهاشان را در شعرهاي تازه پيدا شو من قالب بي وزن كابوسي برگرد و با افسانه ، نيما شو... پدرود... ي, ...ادامه مطلب
دوستان خوب!نوروز، شادی ناگهانی چشم هاست...نوروز امسال، چشمکی شیرین در قاب خاطره هایتان...شاد باشیدبهترین ها را برای دلتان آرزو دارمخوب نیست حالم. خرابم، خراب... خودم را به سفر می سپارم، شاید سفر من را به خودم نزدیکتر کرد!دعایم کنید...تا پس از سفریا حق! ,باز کن پنجره هارا که نسیم,باز کن پنجره ها را ای دوست,باز كن پنجره ها را كه نسيم,باز کن پنجره ها را که بهار,باز كن پنجره ها را,باز کن پنجره ها را ک نسیم,باز کن پنجره ها را که نسیم از فریدون مشیری,باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد,بازکن پنجره ها را,باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن ...ادامه مطلب
چمدانت که بسته شد ابری در سرم بیقرار میچرخیدپنجره باز کرد چشمم را، آسمان در بهار میچرخیدگفتی:" این راه، راه رفتنی است با طلوعی دوباره میآیم"روی ساکی که توی مشتت بود عکس یک دسته سار میچرخیداستکان چای در خودش میریخت، قند حل کرد بغض تلخش راسینی از غصه پابهپا شد و هی استکان دستهدار میچرخیدچانهام را گرفت بالاتر_دستهایت_ که: "غم نخور بانو"! " من" پریشان و خسته در مشت سرد این روزگار میچرخیدپا شدی، فرش خانه غمگین شد، تار و پودش گرفت پایت راتا بمانی ترنج و خورشیدش دور تو چندبار میچرخیدپا شدی باد سمت پرده دوید، اعتراضش شکست گلدان را بین م, ...ادامه مطلب